به جهنم که پیر میشوی
دیوانه !
چروک زیر چشمانت
همانقدر زیباست
که چین روی دامنت ...
* * *
پ ن : ندارد!
* کوچکتر که بودم
فکر میکردم تنهایی یعنی
وقتایی که هیشکی خونه نیست...
اما حالا ...
با صدهزار مردم، دلتنگی/ بی صد هزار مردم، تنهایی
* * *
پ.ن 1 : چتر نمی خواهد این هوا ... / تو را می خواهد..!
پ.ن 2 : لطفا در این مکان بغض نکنید / اینجا ابرهای زیادی خودکشی کرده اند..!
پ.ن آخر: یلدای بی منت مبارک
* خدا زمین را گرد آفرید
تاهیچ آدمی گوشه گیر نباشد
اما من فکر میکنم
زمین مکعبی ست
که هر روز گوشه ای از آن را گریه کرده ام ...
* * *
پ ن : آمده ام نصف جهان ... روزهای خوشی و ناخوشی ...
گاهی دلت واسه خودت تنگ میشه ... فقط واسه خودت !
* دلم آغوشی میخواهد ...
که نه "مرد" باشد و نه "زن"
خدایا زمین نمی آیی ..؟!
* * *
پ.ن 1: خیانت را کتاب جمله نویسی بمن یاد داد / همان جایی که گفت جای خالی را پر کن ..!
پ ن2 : من آمده ام که خوب باشم / زنده باشم و زندگی را فریاد بزنم / من آمده ام که روزهای تلخ گذشته را پاک کنم و خوب زندگی کنم ...
چقدر دلتنگ جمله ای از جنس مرهمم ... از جنس : هنوز هم دیر نیست ...
چقدر دلنتگ نفس کشیدن زندگی ام / دلتنگ خودم بودن ..!
چقدر دلتنگ خاطره هایی ام از جنس جنوب و شرجی و گرما
چقدر دست هایم سرد شده اند در گیر و دار زندگی ... چقدر مرهم باید ...
شاید وقتی دیگر ...
لازم است گاهی پای کامپیوترت نباشی،
گوگل و ایمیل و فیس بوک و فلان را بیخیال شوی،
با خانواده ت دور هم بنشینید،
یا گوش به درددل رفیقت بدهی و ببینی زندگی فقط همین آهن پاره ی برقی است یا نه ؟
لازم است گاهی بخشی از حقوقت را بدهی به یک انسان محتاج تا ببینی
در تقسیم عشق، در نهایت تو برنده ای یا بازنده !
لازم است گاهی عیسی باشی،
ایوب باشی،
انسان باشی
ببینی می شود یا نه ؟
و بالاخره لازمست گاهی از خود بیرون آمده و از فاصله ای دورتر بخودت بنگری و از خودت بپرسی
که سالها سپری شد تا آن شوم که اکنون هستم ...
آیا ارزشش را داشت . . ؟